شعر

ساخت وبلاگ
  روزی و روزی شاخه ای پر از گل بودم که در دشتی  در کف دستانت رشد کرده بود و روزی ابی بودم که در دستانت خشکیده بود اما حالا چه الان صحرایی هستم  پر از شن زار  که تو مات ومبهوت دران مانده ای  و نمیدانی  ا شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 196 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

کجاست و ای ساقی شیرین سخن تو بگوان یار نا وفادارم کجاست در پس فاصله ها اوفتاده  تو بگو ان یار غم خوارم کجاست. گرچه من می نگرم ز روی دل واپسی ای ساقی مکرر بگو ان یار دل دارم کجاست. هیهات مدتی ان سپیدار ر شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 176 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

صنم ای صنم امدی که باز هم مرا هوایی کنی در دام عشقت بیندازی مرا رسوای  رسوایی کنی. تو خود دانی که در اتش عشقت سوخته ام لاکن باز هم می ایی که مرا ز دل بیندازی و راهی کنی. با خود گفته ام که دگر به یادت شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 226 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

غلمان و من در فکرت هستم در فکر آن چشمان تو         من شدم جادوی چشمان بی همتای تو می روم با راز های پنهانی در دلم که شدم غلمانی زیبا روی ز دیار غلمان تو هیچ آثاری نیست در این صحرای بی آب و علف می روم حو شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 179 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

تن الوده و در این غبار تنهایی نفس کشیدن محال است بلبل اواز کنان ز سر سر خوشی خوشحال است. می کارم بزر هایی در این تن الوده این بزر ها همچو زیبایی نهال است. روح من در این حوالی تنگ ز سر الودگی های تن بد ح شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 228 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

پنجره و پنجره دلت را گوشودی ومن در پنجره را باز کردم در خانه‌ی دلت چه بود که من اسیر دیوارهای خانه ات شدم وان گاه که من در پنجره را گشودم در دلت اسیر شدم وتو در پنجره دلت رابستی تا من در خانه ی دلت مبحو شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

باران و میدانی سپیدار وقتی باران شیشه  دلم را تر میکرد تو نهالی بودی در زمین خام که هرگاه باران می آمد با من بی جان هر گاه خورشید میدرخشید با من باطروات اما حالاچه؟ من سایه ای بودم که پر از دلتنگی شدم ک شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

کتاب و

تو برایم همانند کتاب بسته ای هستی

که هر چقدر تلاش میکنم

باز نمیشوی

چرا غریبی می‌کنی

بگذار صفحه هایت را بخوانم

چرا بسته ای هم چنان

باز شو

تا در گوشه صفحه هایت

بنویسم

چقدر دلتنگت هستم

گل رخ

 

 

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 198 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50

کلمات و من را وادار به این می کنند
تا در
شعر هایم
تو در را بر صفحه
قلبم بنویسم
و قلم تا می‌خوام
صفحه ای راسیاه کنم باز از سپیدار مینویسد
شاید در تمام ذهنم
گرد ها وخاک های تو
نشسته بر این ذهن خسته
هر گاه پیامی
بر قلبم ارسال میکند
میگوید
دلتنگ سپیدارم.....

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msaharkhaleghiniyaa بازدید : 211 تاريخ : دوشنبه 3 دی 1397 ساعت: 14:50